مهمونی خونه خاله مطهره
همین طور که درگیر جابجایی بودیم، پنجم مهر، دوره ی دوستانه نوبت خاله مطهره شد. اوّلش مصمم بودم که نریم، امّا بعدش تصمیم گرفتم ببرمت تا با دیدن بچّه ها روحیه ات باز شه. خداروشکر همه اومده بودن و همه بچّه هاشونو آورده بودند. خیلی شارژ و خوب بودی. بهت خیلی خوش گذشت. غزل، دیانا، مهرسا، امیرحسین، مهدی، محمدپارسا خونه ی خاله مطهره رو کن فیکون کردید. از ریختن بستنی و تموم کردن لواشک ها و بهم ریختن اسباب بازیها گرفته تاااااااااا .... شکستن بشقاب... خلاصه از صبر خاله جون مطهره ممنونیم. ...
نویسنده :
مامان غزل و سحر جون
15:33